جوان مومن متعبد انقلابی عباس دانشگر

۷۱ مطلب با موضوع «خاطرات شهید عباس دانشگر» ثبت شده است

آداب غذا خوردن

khatfarhangi khatfarhangi | پنجشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۴۲ ق.ظ

آداب غذا خوردن:

بعد از شهادت عباس وقتی رو ویژگی های عباس دقت کردم نکات

زیادی به ذهنم اومد که شاید خیلی ساده از کنارش می گذشتیم...

یکی از این ویژگی ها غذا خوردن عباس بود، وقتی دقت می کنم

می بینم تو این چهار، پنج سال که با هم تو فضای دانشجویی و کاری

بودیم یادم نمیاد که عباس بیش از اندازه غذا بخوره...!! به نحوی که

بعدش اذیت بشه...حتی رستوران هم که می رفتیم اگه بهترین نوع غذا

هم بود به اندازه می خورد. و ما همیشه بحثمون بود که نذار غذات

بمونه ولی کاری که درست بود رو انجام میداد در همه کارها همینطور

بود...

  • khatfarhangi khatfarhangi

خیلی چیزها رو به ما نمی گفت

khatfarhangi khatfarhangi | شنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۷، ۰۶:۰۴ ق.ظ

خیلی چیزها را به ما نمی گفت:

تا از او سؤال نمیکردی چیزی نمیگفت و اگر هم از او سؤال میشد،

مخاطب را میدید و به اندازه توان فکری او حرف میزد. غالباً با تحمل

و تفکر جواب میداد. یکبار به او گفتم چرا دو دستت زخمی است؟

گفت سوار قایق تندرو بودم دستهام به اطراف قایق خورد و زخمی

شد. بعد از شهادتش متوجه شدم خیلی چیزها را به ما نمی گفته.

  • khatfarhangi khatfarhangi

انارها باید یکسان باشند

khatfarhangi khatfarhangi | شنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۷، ۰۶:۰۳ ق.ظ

انار ها باید یکسان باشد:

عباس با سه نفر از دوستانش از مشهد برمیگشت، تلفنی با من صحبت

کرد و گفت دوستانم جلوی در خانه ما میآیند، من را پیاده میکنند و

آنها به سمت تهران میروند. من به او گفتم فصل انار است، اگر دوست

دارید مقداری انار برای هر یک آماده کنم. "گفت بسیار خوبه"من سه

بسته انار را آماده کردم و یک بسته دیگر هم برای سردار اباذری در نظر

گرفتم تا در تهران به ایشان بدهند. وقتی عباس بستهها را دید به سراغ

آن بستهای که برای سردار بود رفت، سه چهار تا انار گرفت و گفت

باید برای همه یکسان باشه.

  • khatfarhangi khatfarhangi

مخلص بود

khatfarhangi khatfarhangi | شنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۷، ۰۶:۰۲ ق.ظ

مخلص بود:

یادش بخیر هفته دفاع مقدس 94 حدود 10 شب در بوستان یاس واقع

در کنار دانشگاه امام حسین)ع( با حضور مردم برنامه رزمایش و مانور

داشتیم. یه قسمت کوچکی از کارهم به عهده من بود که چند شب اول

لازم بود تعداد زیادی وسیله رو برای رزمایش جابجا کنیم.

واقعاً درمونده بودم و حمل و نقل و بکارگیری اون وسیلهها منو کلافه

کرده بود . از طرفی همه عواملی هم که تو صحنه بودن دنبال کار

خودشون بودن، منم باید اون وسایل رو جابجا می کردم. مونده بودم

بی وسیله و از طرفی تنهایی هم نمیشد. اومد پیش من با اینکه تو

دفتر سردار بود و کارای زیادی رو پیگیری میکرد وقتی از موضوع من

با خبر شد همون ماشین فرماندهی که در اختیارش بود رو گذاشت در

اختیار من، خودشم شد راننده، گفت بیا با همین ماشین کارو انجام

می دیم. گفتم عباس این ماشین فرماندهیه. گفت عیبی نداره کار روی

زمینه. تا اومدیم وسیلهای رو برای اون کار ثابت کنیم حداقل سه چهار

شب طول کشید، تمام این چند شب شده بود برای ما ماشین حمل بار.

قبل شروع برنامه خودش به من زنگ میزد می گفت: بیام دنبالت

وسایل رو ببریم. آخر شب هم پیگیر بود و بی ریا کمک میداد. اون

واقعاً مخلص بود و همین اخلاصش اونو به وصال کشوند.

  • khatfarhangi khatfarhangi

مربی جت اسکی

khatfarhangi khatfarhangi | شنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۷، ۰۶:۰۰ ق.ظ

مربی جت اسکی:

با عباس برای سرکشی به بچه های بسیجی رفتیم بابلسر برای آموزش،

به بچه ها گفتم جت اسکی بیارند )جت اسکی بخاطر سرعت زیاد و

سبک بودن زود توی آب وارونه میشه و حرکت باهاش سخته( عباس

را گذاشتم پشت سرم، بهش گفتم عباس با این روشن میشه، اینجوری

خاموش میشه، این هم گازشه، ترمز هم نداره، حالا برو. عباس دل

نترسی داشت، اصلا حرفی نزد، رفت با اینکه کار سختی بود، یه دوری

زد و برگشت، بهش گفتم حالا برو به بسیجی ها آموزش بده. رفت و

آموزش را شروع کرد، یه جوری توضیح می داد که انگار چند ساله مربی

جت اسکیه.

  • khatfarhangi khatfarhangi

قرض الحسنه

khatfarhangi khatfarhangi | جمعه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۳۲ ب.ظ

قرض الحسنه:

عباس دنبال فیش حقوقی و درجه و مرتبه نبود و حتی از مبلغ دقیق

حقوقش نیز اطلاع نداشت و منتظر واریز حقوق نبود. با همین حداقل

حقوقی که داشت به اکثر دوستان حقوقش را قرض می داد. موعد

پرداخت قرض دوستان که فرا می رسید به روی خودش نمی آورد تا

اگر در فشار هستند دادن پرداختن قرض برایشان سخت نباشد. عباس

هیچگاه انتظار حقوق را نمی کشید. به تعدادی از دوستان که قرض

داده بود، بنده خبر داشتم، ولی با شهادت ایشان عده ای به بنده مراجعه

کردند و خواهان برگرداندن قرض خود بودند. همیشه می گفت که نکنه

ما در برابر همین حقوق هم به اندازه کار نکنیم؟

  • khatfarhangi khatfarhangi

بیت المال

khatfarhangi khatfarhangi | جمعه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۳۱ ب.ظ

بیت المال:

دریک مأموریت کاری من و عباس با سردار دریکی از استانهای کشور

بودیم؛ مارو ناهار دعوت کردند به یکی از رستورانهای آن شهر، وقتی

جدول غذاها رو گذاشتن جلوی ما، من تو این فکر بودم که چون بیت

المال است چیزی بخوریم که کم ترین قیمت رو داشته باشه، این به

ذهنم اومد، خواستم به عباس یواشکی بگم، یک دفعه عباس گفت:

مجید موافقی خورشت قرمه سبزی بخوریم؟ گفتم چرا؟ گفت بعدا بهت

می گم نگاهی دوباره به جدول غذاها کردم از همه ارزان تر اون غذا بود.

  • khatfarhangi khatfarhangi

حق ماموریت و بیت المال

khatfarhangi khatfarhangi | جمعه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۳۰ ب.ظ

حق مأموریت:

همیشه می گفت: که نکند ما به اندازه ای که حقوق دریافت می کنیم

به همان اندازه کار نکنیم؟ همین که در سپاه خدمت می کنیم و توفیق

خدمت در این نهاد انقلابی را داریم باید خدا را شاکر باشیم و حقوق و

مزایا کمترین چیز برای ماست. باتوجه به مسئولیتی که داشت ساعات

بسیاری را اضافه کاری می کرد اما درقبال این اضافه کاری مبلغی را

دریافت نمی کرد. یک بار برگه های مأموریتش را که باید به امور مالی

تحویل می داد و حق مأموریت می گرفت را پیدا کردم که چندین ماه

از تاریخش گذشته بود اما آنها برای پرداخت تحویل نداده بود. روی

بحث بیت المال بسیار حساس بود و مراقب بود که کمترین هزینه از

بیت المال خرج شود. باتوجه به اینکه عباس تازه ازدواج کرده بود اما

هیچگاه از حقوق خود ناله نمی کرد و همیشه راضی بود

  • khatfarhangi khatfarhangi

خستگی ناپذیر

khatfarhangi khatfarhangi | جمعه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۲۸ ب.ظ

خستگی ناپذیر:

معمولاً تا ساعت ده شب مشغول کارهای سازمانی بود، اموری به شدت

سنگین و پرحجم، با مراجعینی گوناگون، از این به بعد نوبت برنامه های

خودش می شد: ورزش، مطالعه، دروس کارشناسی)آن هم دو تا هم

زمان( گاهی هم کمک به گروه ها در برنامه رزم شبانه و بالاخره ارتباط

و خلوت با معبود.

  • khatfarhangi khatfarhangi

دقت و ریز بینی

khatfarhangi khatfarhangi | جمعه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۲۸ ب.ظ

دقت و ریزبینی:

ریز بینی و توجه بالای عباس که حتماً ناشی از عبادت های شبانه اش

بود، باعث شده بود توی خیلی چیزها با دیگران فرق کنه. خیلی جالب

بود، عباس به چیزهایی علاقه داشت که خیلی آدم ها ساده از کنارش

رد میشن. مثلاً: عباس وقتی یه فیلم می دید با دقت می دید و یه نکته

هایی ازش در می آورد که همه حیرت زده می شدند.

  • khatfarhangi khatfarhangi